باربد و آرایشگاه کوکی
سلام شیرین پسرم دیروز با مامانی و بابایی رفتی آرایشگاه کوکی مامانی از صبح به شما می گفت می خوایم بریم کوکی تو هم ذوق می کردی خلاصه بعد کلی معطلی تو راه رسیدم آرایشگاه که حدود یک ساعت با شما تلاش کردیم که نگذاشتی موهاتو کوتاه کنن هر کاری که کردیم نگذاشتی آقای کوکی یک شونه به موهات بزنه و خلاصه کلی گریه کردی و کلافه شدی بهت یک بادکنک بزرگ داد باز قبول نکردی برات یک هاپو کوچولو خریدیم جایزه باز قبول نکردی خلاصه ما هم گفتیم باشه برای بعد پول هاپو رو دادیم که بریم مگه شما می اومدی می خواستی با اسباب بازی های اونجا بازی کنی پدر ما رو در آوردی مگه می اومدی با گریه از اونجا اومدی بیرون باربد شیطون ما دوست داریم بوس بوس با اون موهای بلند و نا مرتبت، ...